همیشه یه خاطراتی هست که وقتی بهشون فکر میکنی باصدای بلند میگی: وای من چقدر خر بودم!
تا عشق تو آمد در قلبم، تو رفتی ، تا آمدم بگویم نرو ،رفته بودی ،
تا خواستم فراموشت کنم خودم را فراموش کردم ...
این من هستم که وفادار خواهم ماند ، این تو هستی که تنها بی وفایی از تو جا خواهد ماند!
این من هستم که آخرش میسوزم
این تو هستی که میروی و من با چشمهای خیس به آن دور دستها چشم میدوزم
این من هستم که آخرش میسوزم
این تو هستی که میروی و من با چشمهای خیس به آن دور دستها چشم میدوزم
نظرات شما عزیزان:
zahra 

ساعت23:30---31 تير 1393
باران کمی اهسته تر.....اینجا کسی در خانه نیست.....من هستم و تنهایی و دردی که نامش زندگیست......
دو شنبه 28 / 4 / 1398برچسب:,
1:1 PM Ɗσηуα| comment one |