همیشه یه خاطراتی هست که وقتی بهشون فکر میکنی باصدای بلند میگی: وای من چقدر خر بودم!
سخت است
سخت است
درک کردن دختری که غم هایش را خودش میداند ودلش
که همه تنها خندهایش رامیبینند وحسرت میخورند بخاطرشادبوودنش
بخاطرخندهایش
وهیچکس جز همان دختر نمیداند که چقدر تنهاست
که چقدر میترسد.....
از باختن...
از اعتمادبی حاصلش از یخ زدن احساساتش وقلبش...
اززندگی...
گاهی دلم برای خودم تنگ میشود
نظرات شما عزیزان:
zahra 

ساعت15:23---3 مرداد 1393
نه نمیدانی هیچکس نمیداند پشت این چهره ی ارام در دلم چه میگذرد....نمیدانی کسی نمیداند این ارامش ظاهر و این دل ناارام چقدر خسته ام میکند.....
یک شنبه 20 / 4 / 1398برچسب:,
4:25 PM Ɗσηуα| comment one |